سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهه ناز


ساعت 10:39 صبح سه شنبه 83/12/25

سلام...
بهار در راهه.... صداشو میشنوین؟...  – میشناسم من صدای پای اوست... شیوه راه رفتن زیبای اوست...-
میگن  بهار که میاد باید همه جا پاک پاک باشه... و مهمتر از همه چیزها  دل آدمه....
دلتونو خونه تکونی کردین؟... جلا گرفته؟ ... شده مثله آینه ؟....
آخ... میدونم که همه شماها اونقدر آبی و آسمونی هستین که دلتون همیشه صاف و پاکه...
قربون دل همه اونهایی که قلبشون همیشه بهاره........ قربون صفای دلشون....
.... و اما الهه ناز.....
... برای خونه تکونی دلش میخواد بره پیش امام رضا... – اگه خدا بخواد.... -
.... میخواد لحظه نو شدن سال پیش مولا باشه....
میخواد واسه بخشیده شدن ... واسه پاک شدن ضامن آهو رو ضامن روسیاهی هاش کنه....
میخواد بره واسه توبه... واسه پاک شدن... واسه سپید شدن... واسه  پر و بال گرفتن واسه پرواز... واسه لایق شدن....
براش دعا میکنین؟... دعا میکنین که دستای گناهکارشو ... دستای خسته اش رو ناامید و خالی برنگردونن....
واسش دعا میکنین.... 
راستی! حلالش میکنین؟....
 
- تو رو خدا هر کس حلال نمیکنه بگه ... ببینم باید چه خاکی.... - ....
قربون صفای دل شماها که هیچوقت نفرت و کینه توش جا نداره...

عیدی الهه ناز به همه شما عزیزان اینه:
سلام همه رو به مهربان امام غریبمون میرسونه... و لحظه تحویل به یاد همه تون حول حالنا خواهد خواند...
آخ... نمیدانید لحظه تحویل چه غوغایی به پاست آنجا...
وقتی هزارها انسان با قلبهایشان میخوانند:
یا محول الحول و الاحوال.... را
نمیدانید چقدر لحظه تحویل نو میشوی در آن حرم.... 
 
نمیدانی چقدر عیدی امام رضا دیدنی است...
قلبت انگار میشود یکپارچه نور.... آرامش...
آخ.... - از شادی بسیار مبادا که بمیرم....-  کاش ....



....
و اما گلچینی از شعرهای لسان الغیب در مورد بهار و عید .... تقدیم به آنان که چون من دل در گروه خواجه شیراز نهاده اند....
- راستی! فال لحظه تحویل یادتان نرود!-


رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد؛ مصرف اش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد، بطِ شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است
ز پیش آهوی این دشت، شیر نر بدوید
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد آن که درین ره به رهبری نرسید
شراب نوش کن و جام زر به حافظ ده
که پادشه به کرم جرم صوفیان بخشید

بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن
رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن

نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این غصه مشکل باشی
گرچه راهیست پر از بین ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می می‌خواهم و مطرب که گوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه‌ام
بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید
قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت
باده و گل از بهای خرقه می‌باید خرید
گوئیا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همی کردم دعا و صبح صادق می‌دمید

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنکت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
چو گل گر خرده‌آی داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروی آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جواب خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد شد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفات دل و دل می‌دادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو وسمه باز کشید

عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار
دل در جهان مبند و به مستی سوال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامکار
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال وگذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد
که به تدبیر تو و تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد

و این هم گلچینی از اوصاف بهار
در هزار سال  شعر پارسی:
کلیک کنید..... 
خواندنش خالی از لطف نیست...



لحظه تحویل دعا یادتون نره....
بیایید قول بدیم سال نو... آدم جدیدی بشیم...
 بهاری ... با عطر یاس... رنگ شکوفه...



عیدتون مبارک....
و التماس دعا....


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:15 صبح دوشنبه 83/12/17

سلام
این سنت خانه تکانی عجب سنت خوبی است ها...
یکی از دست نوشته هامو پیدا کردم که مال خیلی خیلی وقت پیشه... شاید حدود 4 یا 5 سال پیش....
برای اونی نوشتم که اون روزها فکر میکردم عقابه... شه پر شاه هوا...  و چقدر حیفم اومد وقتی که همخانه یک فاخته شد...
راستش را بخوانی دوستش داشتم و خواهم داشت... و چقدر دلم گرفت وقتی شنیدم که در رنج است به خاطر همخانه اش... فاخته....
آخ... دلم می‌خواست خبر خوشبختی شو میشنیدم ...
...
******
بعضی ها برای پریدن پر میخوان
دنبال یه دستی‌اند... مهربون و پاک وگرم
دست به دست هم بدن برن به اوج
با بال هم..... با فکر هم... با مهر هم...
با پر شکوه عشق روحشون
بپرن به آسمون....
دلکم... ساده من... اما تو اینو بدون:
بعضی ها بالو دارن...
توی ظلمت شب غربتاشون...
نور مهتابو دارن...
بعضی ها بزرگترن...
برای پریدن و پرکشیدن «با» نمی‌خوان...
اونقدر هوایی و پرتپشند
اونقدر آبی و امن و آرومند
که دیگه رفیق پرواز نمیخوان...
بال پریدن نمیخوان....
توی ای زمین پر غبار سرد
اشتیاق پر کشیدن نمیخوان...
                      میدونی این آدما... همهء وجودشون تعالیه...
                            فکرشون به اوج و پرکشیدنه....
                                                روحشون خداییه....
یه عقاب حسرت هم پر نداره....
میدونه به تنهایی پر کشیدن...
آسمونو زیر پای خود دیدن
                                تو من وجودشه...
میدونه تنها رسیدن به اوج
                               تو شکوه روحشه....
...
اون کبوتران که دوست دارن
همیشه 2 تا باشن با هم باشن
دوست دارن یه همقدم یه همسفر
برای پروازاشون داشته باشن

یه عقاب حسرت هم پر نداره
همیشه تنها و بالا می‌پره....

میدونی سادهء  من!
یه عقاب تو آسمون یار نمیخواد
اما واسه وقتی که رو زمین فرود می‌آد
یه لونه یه سرپناه زمینی...
کوچیک و گرم میخواد....
پست پست.....
یه آشیون قعر زمین...
که توش بشه آروم نشست...
فقط روی زمین باشه
                                 توش گرمی نفس باشه
                                 حتی اگه قفس باشه!

 ÿ


دلکم ... کبوتر سادهء من...
اینقدر غصه نخور...
تو هبوط این عقاب آسمونی رو باور نکن
تن دادن اونو به قفس.... نگاه نکن

یه عقاب تو زندگی اش
                        یه محل امن می‌خواد روی زمین
به زمینی شدنش خرده مگیر
آشیونش واسه استراحت لحظه ایشه.......فقط همین!
دوباره پر میکشه به آسمون
خوب میدونی......
و تو هم تو حس پرواز تا اوج شریکشی
ولی تو ...
تو حسرت پر زدن باش می مونی...
خوب میدونی....


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

   1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
12
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
276683

:: درباره من ::

الهه ناز

الهه ناز
احساساتی... اهل شعر و عرفان... به دنبال معنویت و خوشبختی ... و عشق واقعی

:: لینک به وبلاگ ::

الهه ناز

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

سلطان الکتاب استاد خوش نویسی اصهفا .

:: آرشیو ::

دست نوشته ها
فروردین سال 1384
اردیبهشت سال 1384
خرداد سال 1384
تیر ماه سال 1384
مرداد سال 1384
شهریور در سال 1384
مهر ماه سال 1384
آبان سال 1384
دی ماه سال 1384
بهمن سال 1384
اسفند سال 1384
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
اسفند 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

عبدالرحیم سعیدی راد
احسان پرسا
نازنین نازنین
بانوی بی پنجره
الهه بانو
آیه های دلنشین
یکتای عزیزم
مژگان بانو
امیر مرزبان
نغمه مستشار نظامی
راضیه ایمانی
علیرضا بدیع
نغمه عزیزم
فاطمه حق وردیان
صالح دروند
رضا سیرجانی
مسلم فدایی
محسن اشتیاقی
سیامک بهرام پرور
محمود رضا نیکخواه
پریای نازنینم
آقا طیب
ترانه عزیز
آسمونی
جلیل صفر بیگی
جلیل آهنگر نژاد
خاکسترینه
سودابه مهیجی
میرزا قلمدون
سلبیناز
ابراهیم
حالا یک نفس عمیق
درد زندگی
وبلاگهای به روز شده
رضوان
علی ثابت قدم
صادق دارابی
مهدی جهاندار
رویای مینایی من
رضا عابدین زاده
شاعرانه
عشق و خلوت تنهایی شب
و عشق صدای فاصله هاست
مرا عهدیست با...
ساده دل
کاشکی شعر مرا میخواندی....
طوقی پرشکسته
پسرک دیوانه
مهدی شادکام
بانوی اردیبهشت
بانوی باران
ساحل آرامش
غزل بگو
شازده خانمی
تشویشهای همیشه
بگذار بگذریم
مصطفی- آب و شراب
الهه بانو
خاکسترینه
آب و شراب
دختری تنها

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::