سلام به قاصدك سوخته
اول از همه ببخشيد كه فرصت نكردم زودتر از اين جوابتون رو بدم. اميدوارم كه به بزرگي خودتون ببخشيد:
من سخت نمي گيرم برادر، اما مي ترسم، در عين حال كه به بودن با كساني كه از صميم قلب دوستشون دارم مي انديشم يا آرزوي بودن با اونها رو دارم ... اما مي ترسم ... از اينكه يه روزي از دستشون بدم مي ترسم، اين احساس از اون موقعي كه پدرم رو توي يه حادثه رانندگي از دست دادم هيچ وقت رهام نمي كنه، و اين ترس مثل يه كابوس هميشه با منه. واسه همينم هميشه دستامو رو به معبودم دراز مي كنم و از اون مي خوام كه منو زودتر از همه اونايي كه دوستشون دارم، ببره. آدم بايد قدر عزيزهاشو تا زماني كه باهاشن بدونه، آدم بايد عشقشو بيدريغ نثار كنه تا حداقل موقعي كه خدايي نكرده عزيزشو از دست داد حسرت كارهايي رو كه مي تونسته بكنه ونكرده رو نخوره
گفتم دستهامو دراز مي كنم. گفته بودين كه آدم نبايد دستاشو به سوي اسمون بلند كنه. چون به بيراهه مي ره و دستاش خسته مي شه. اما به نظر من زيباترين بخش مناجات ما مسلمونا قنوته: ربنا ... خداي من ... معبود من ...
آدم از دستاش استفاده هاي زيادي ميكنه. دستاي معشوقش رو تو دست ميگيره و يه دنيا عشق و پاكي و اميد رو به اون منتقل مي كنه، اونارو رو به سوي معبودش ميگيره با اون راز و نياز مي كنه. دستاشو براي كودكي زيبا باز مي كنه و اونو به اغوش خودش فرا مي خونه آدم با دستاش مي تونه يه قناري رو از تو قفس در بياره و ازاد كنه. ميتونه هر روز صبح وقتي بهترين دوستاشو مي بينه با صميميت دستاشونو تودستاش فشار بده (همون جوري كه من هر روز دستاي الهه نازمو توي دستام مي گيرم) بازم بگم؟ اون دستي رو كه خدا آفريده، نا خودآگاه اول از همه به سوي آفرينندش دراز ميشه، اصلا هم خسته نميشه.
منم با شما و الهه ناز موافقم: وقتي دستي به سوي آسمان دراز مي شود، حيف است غير او راخواستن. ولي هر دستي كه بسوي او دراز ميشه عشق و وصال طلب مي كنه، عفو مي طلبه ... طلب عشق از آفريننده عشق و عشق مطلق ...
و اما در مورد مطايبه ... بهتره بگيم شوخي (فارسي را پاس بداريم): بايد بگم من اصلاً اون رو جدي نگرفتم. اما به عنوان يه خانم اعتراف مي كنم كه خانمها با اون طبع لطيفي كه دارن، بخصوص اگه اهل شعر و گل و بلبل وادبيات هم باشن (مثل دختر من) اونوقت طاقت اين جور شوخيا رو ندارن و صداي جرينگ جرينگ قلب نازكشون در مياد.
براتون آرزوي سربلندي، موفقيت و خوشبختي مي كنم.