سلام آقاي مصطفي

همشهري! اصفهانيها زبانشان گزنده هست اما بيهوده گويي نميكنند برادر!

كدام كامنت عاشقانه؟ نكند كامنتي هست كه تو مي بيني و من نمي بينم؟ غير از جملات دوستانه و پر محبت ديگران و كامنت نامهربانانه شما چيز ديگري نمي بينم اينجا... !

عرض كنم خدمتتان كه

اولا : همه وبلاگرها خوب ميدانند كه در دنياي مجازي ديگر نه سن و سال آنچنان مطرح است و گاهي نه حتي جنسيت چه برسد به متاهل و مجرد بودن.

در ثاني از كجا ميدانيد كه من متاهل نيستم؟

و ثالثا من از صاحب وبلاگي مثله شراب كه آنقدر عارفانه و آموزنده است اصلا انتظار چنين كامنتي نداشتم آقاي مصطفي!

من باز هم تاكيد ميكنم كه اين سفر بسيار برايم آموزنده بود. شما معلوم است كه يا سفرنامه مرا كامل نخوانده ايد يا فقط دنبال حرفي براي زدن ميگشتيد. (كه نميدانم چرا ؟ و نميدانم چه هيزم تري به شما فروخته ام كه به اسم همشهري قصد كوبيدن و تحقير و تضعيف الهه ناز را داريد... ؟ چيزي عايدتان ميشود؟؟؟؟؟)

مطئمن باشيد خيلي از چيزهايي كه من در اين سفر ديدم در وطن به دست نمي آمد... بنابراين حرفتان را كاملا و از همه جهات رد ميكنم آقاي مصطفي و خواهش ميكنم ديگر از اين كامنتهاي آزار دهنده و توهين كننده اينجا نگذاريد... اينجا بزم الهه ناز است و فقط بايد در آن حرف عشق باشد و آسمان...

تمام !