• وبلاگ : الهه ناز
  • يادداشت : گمگشته ديار محبت كجا رود؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 44 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    وقتي پر فرشته ها رو آسمون خط مي کشيد
    نگاه انتظار من دوباره خواب تورو ديد
    وقتي که بارون بهار تو کوچه مون جون مي گرفت
    دل هميشه عاشقم صداي پاتو مي شنيد

    پشت دريچه هاي شب مونده هزارتا خاطره
    با يه دل غريبه که نشسته پاي پنجره
    مي خوام نگاه خستتو رو خاک چشمام بذارم
    اما دلم مي ترسه که رنگ چشات يادش بره

    وقتي پر فرشته ها رو آسمون خط مي کشيد
    نگاه انتظار من دوباره خواب تورو ديد
    وقتي که بارون بهار تو کوچه مون جون مي گرفت
    دل هميشه عاشقم صداي پاتو مي شنيد

    تو لحظه هام پا مي ذاري تا خودمو پيدا کنم
    طلسم شب رو بشکنم فکري واسه فردا کنم
    کليد خنده هاي تو دليل بودن منه
    شايد يه روز با اين کليد قفل سکوتو وا کنم

    وقتي پر فرشته ها رو آسمون خط مي کشيد
    نگاه انتظار من دوباره خواب تورو ديد
    وقتي که بارون بهار تو کوچه مون جون مي گرفت
    دل هميشه عاشقم صداي پاتو مي شنيد

    با با تو ديگه كي هستي ؟ تو ديگه از كجا اومدي ؟ اين واقعا يه وبلاگه ؟ صداي جليلوند ... شعر ابتهاج ... اسم دكتر شريعتي ... آهنگ محمد اصفهاني ... قلم به اين قشنگي ... قالب به اين زيبايي ... حافظ.... !!! بابا اي ول آخر جالبي.(داره حسوديم مي شه ) به هر حال فوق العاده خوشحالم از اينكه اين بلاگو پيدا كردم . آبي باشي و كلي آروم .

    هنوز نمي فهمند...

    نام تو كه مي آيد به ميان...

    زبانم الكن ميشود

    فقط سلام!

    خانه جديدم را ديده ايد؟ ...

    براي كساني كه دوست دارند كامنت بگذارن و نميتونن... اگه دوست داريد حرفتون به گوش الهه برسه ... مشتاقانه منتظرم....

    http://elahebanoo.persianblog.com/

    http://elahebanoo.persianblog.com/

    http://elahebanoo.persianblog.com/

    يا علي...

    سلام عزيزم .. شعراي قشنگيه ...موفق باشي خانومي

    سلام......

    به من سر زديد ولي فقط نوشتيد سلام...0000 معنيش چيه نمي دونم ...

    خيلي خوشحال شدم كه از دكتر شريعتي تو وبلاگ شما مطلب ديدم ......واقعا مممنون..............بازم منتظرم

    يا علي يازهرا

    چهره به چهره که مي نگري و خودت را در آينه‌اي مي بيني که زياد شبيه خودت نيست. نگاهي که به گذشته مي کني هزار هزار فکر در ذهنت ايجاد مي شود که ...

    زندگي بازار مکاره‌اي بود که هيچ جنسي براي خريد و فروش نداشت صداقت مي دادي و فريب و ريا و دروغ را معامله مي کردي، آنهم چطور! فروشنده مي گفت معامله‌اي در کار نيست! جالب تر آن که احتمالا فکر مي کند کاسب حبيب خداست و چه حبيبي و چه خدايي، بالاي در مغازه‌اش نوشته بود « هوالرزاق » ...

    حالا دوباره که خواستي زندگي کني چشمت را باز مي کني نگاهي که به اطراف مي کني تا مطمئن شوي آن که را بخواهي دوست بداري خريدار نباشد، فروشنده هم نباشد که اگر هم بود دروغگو نباشد. طالب ريا نباشد و آنچه بپسندد فريبکاران نباشند تو گويي ...

    بيخيال روزگار! شد و شد و رفت و رفت آنچه بايد و مي شد و مي رفت. دست خيلي چيزها از آستين خيلي ها بيرون آمد تازه تاريکخانه‌ها برايت روشن شد که اي بابا دنيا دست چه کساني بود و تو ...

    • • • و سرانجام
    از قصه هاي شكارچيان
    چيزي نمي ماند
    جز يك مرغابي مرده
    بر پيشخوان
    رنج آور است
    اما چيز مهمي نيست
    بگذار
    هرچه دوست دارند
    ----------------- تعريف كنند

    خوب يا بد
    داستان ها بايد ساخته شوند
    اما فراموش نكن
    تو بايد
    مثل انسان زندگي كني......

    چهره به چهره که مي نگري و خودت را در آينه‌اي مي بيني که زياد شبيه خودت نيست. نگاهي که به گذشته مي کني هزار هزار فکر در ذهنت ايجاد مي شود که ...

    زندگي بازار مکاره‌اي بود که هيچ جنسي براي خريد و فروش نداشت صداقت مي دادي و فريب و ريا و دروغ را معامله مي کردي، آنهم چطور! فروشنده مي گفت معامله‌اي در کار نيست! جالب تر آن که احتمالا فکر مي کند کاسب حبيب خداست و چه حبيبي و چه خدايي، بالاي در مغازه‌اش نوشته بود « هوالرزاق » ...

    حالا دوباره که خواستي زندگي کني چشمت را باز مي کني نگاهي که به اطراف مي کني تا مطمئن شوي آن که را بخواهي دوست بداري خريدار نباشد، فروشنده هم نباشد که اگر هم بود دروغگو نباشد. طالب ريا نباشد و آنچه بپسندد فريبکاران نباشند تو گويي ...

    بيخيال روزگار! شد و شد و رفت و رفت آنچه بايد و مي شد و مي رفت. دست خيلي چيزها از آستين خيلي ها بيرون آمد تازه تاريکخانه‌ها برايت روشن شد که اي بابا دنيا دست چه کساني بود و تو ...

    + ma 
    دلم رميده لولي‌وشيست شورانگيز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز
    فداي پيرهن چاک ماه رويان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز
    خيال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبيرآميز
    فرشته عشق نداند که چيست اي ساقي بخواه جام و گلابي به خاک آدم ريز
    پياله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز
    فقير و خسته به درگاهت آمدم رحمي که جز ولاي توام نيست هيچ دست آويز
    بيا که هاتف ميخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگريز
    ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز

    سلام.

    اميدوارم بتوانيد درنوشتن وآموختن ونيزآموختن بيش ازپيش موفق باشيد.

    نوشته هايتان پراحساس وپرشوراست اميد اينكه درتنوير افكار درحدتوان موفق باشد.كه هم بهانه اي است براي زيستن وهم خود بخشي اززندگي است.يا حق.

    بسم الله الرحمن الرحيم

    من چون

    برف بودم و او چون کوه . برف آب شد به پاي کوه و به جاي ماند کوه .

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام عزيز . خيلي خوشحالمون كردي . من برا كامنت هيچ موقع كامنت نميدم . چون رد پاي اشكتو دنبال كردم برات ميام و كامنت ميذارم . اول كه به دنيا اومدم و كمي حاليم شد ؛ نقطه ي مقابل معرفت رو كه نشونم دادن . تصميم گرفتم اين تقطعه رو تو زندگيم كور كنم .

    انشاالله هميشه لباتو خندون ببينم عزيز .

    دوستت دارم . التماس دعا . لطف كردي به وبلاگ آقا سر زدي .

    سلام

    مجنون تا ابد منتظر است .چهل بهانه است ...

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام دوست عزيز . عالي بود

    تبريك ما را نيز پذيرا باشيد

     <      1   2   3      >