• وبلاگ : الهه ناز
  • يادداشت : بعد از مدتها...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 30 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من يه توضيحي در مورد بانكداري بدم

    پسرعموي كوچكم به تازگي استخدام بانك شده. يه كارمند ساده. برايم تعريف ميكند كه هر روز تا ساعت دو اگر اشتباه نكنم بانك باز است و او مسئول پول گرفتن و تراول و فلان و بهمان. بعد در بانك را مي بندند و مي نشينند حسابهايشان را بررسي ميكنند. اگر پول موجود با حسابها هماهنگ باشد ميروند خانه و اگر هماهنگ نباشد بايد بمانند و مشكل را پيدا كنند و حلش كنند و بعد بروند...

    يادم هست يكبار قرار بود برويم چادگان (دهكده تفريحي نزديك اصفهان) و اون بيچاره به خاطر اينكه يه تراول اشتباهي داده بود به يه آقا مجبور شده بود تا يكي از شهركهاي كناري بره و برگرده و حسابش را تصفيه كنه و تحويل بده و خلاصه نصف شب رسيد به ما ....

    القصه ...

    هر روز وقتي برميگردم از سر كار هنوز مي بينم كارمنداي بانك در بانك را بستن روي خودشون و توي تنهايي دارن به حسابهاشون رسيدگي ميكنن...

    به خودم ميگم كاش ما هم يه خلوت بعد از كارمون ميذاشتيم با خودمون و تنهايي مي نشستيم كارهاي صبح تا شبمون رو مرور ميكرديم...

    كاش...

    اينم جواب كسايي كه گفته بودن چند سطر اول را نفهميدند...

    يا علي