• وبلاگ : الهه ناز
  • يادداشت : سلطان الكتاب را ميشناسيد؟
  • نظرات : 5 خصوصي ، 24 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خاتون و هذيان من در خويشاوندي عنكبوت ها

    خاتون ! خاتون ! خاتون! امروز را تحمل مي آورم به خاطر فرداهاي نزديكي كه ورق پاره هايم متلاشي خواهد كرد صورتك هاي دروغين دوستي و ارادت جمعي را كه فقط زندگي شان پشت نقاب مي گذرد، من تاريخ گوياي حقيقت مدار اين سرزمينم،در مدار چرخ، نه خوف خاموشي دارم نه هراس فراموشي و مرگ، در من حادثه بيداري جاري است و انديشه ام آيينه گوياي حوادث امروزست ،براي نسل هاي فردا كه تشنه سرگذشت ديروزند به شوق عبرت امروز ، خاتون من آيينه ام با شكستن تكثير مي شوم و در هر ذره ام منعكس مي كنم تصوير بر افتادن صورتك هايي را كه چهره هاي پنهان شده در پشت اين پستوي بي اعتبار زيستگاهي در دل نسل هاي فردايم ندارند و سكه دروغ شان را اعتباري نيست..... من آيينه ام،شكستنم ابتداي زادن من است، بشكن تا عقيم زندگي نكنم و به معناي ادراك برسم اما مواظب باش و بترس از خرده شيشه هايم،انگشتانت را عقيم نكنند .....امروز را خاموش نه!فرياد مي كشم تا ريشه در فرا ياد زمان بيفكنم و در سرداب يخين قطب افكار،قبيله ام دچار بيدادگري نشود ....ببخش خاتون ! دچار هذيانم كرده بودند چشماني كه با عنكبوت ها خويشاوندي ديريني داشتند براي دزديدن خورشيدي كه در خورجينم پنهان كرده بودم به خاطر كودكان فرداي سرزمينم،تا دچار سياهي زمين نشوند و براي لحظه اي كوتاه حيات را در حياط بي آسمان دنيا نفس بكشند ...اما نشد...باز من ماندم و يك خورجين تاراج شده و خاتوني كه هنوز به ماهيت عشقم مشكوك است........!!!

    نوشته :غلامرضا امام عليزاده(امامي)