• وبلاگ : الهه ناز
  • يادداشت : بزرگ است خداي كريم.....
  • نظرات : 3 خصوصي ، 73 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نازيلا 

    به قاصدك سوخته

    سلام

    احوال شما چطوره، خواهش مي كنم يه خورده ترمز كنيد. من نه طبع لطيف و شاعرانه شمارو دارم،! نه اهل فلسفه و سفسطه و حقوق و عربي و اينجور چيزام. يه خورده ساده تر بحث كنيد. بابا قبول. من ناهارو ميدم. اما به زبون ساده مي گم: حتي مجنونم، ليلي شو از خدا مي خواست. درسته كه ما آدما گاهي زيادي احساساتي ميشيم و به يه چيزي مثل بت دل مي بنديم، ولي ناخوداگاه هميشه اون چيز رو از خداي خودمون طلب مي كنيم. بله حرف شما درسته، گاهي زيادي احساساتي مي شيم: درست مثل خيلي از مردم ما كه مثلا حقيقت عاشورا رو فراموش كردن و اين واقعه عظيم رو به گند كشيدن. امامزاده هارو (اگر واقعاٌ امامزاده باشن كه به نظر من هشتاد درصدشون نيستن) تبديل به بتخانه كردن. وجود واقعي معبود رو فراموش كردن و حاجاتشونو از چماق خادم امام رضا يا در و ديوار حرم يا يه ضريح فلزي مي خوان. اين واقعا باعث تاسفه دين و اعتقادات ما مردم يا بهتره بگم ما مسلمونا انقدر دستخوش تحريف و گمراهي شده كه اصلا هدف اوليه لوث شده. همين مساله باعث ميشه كه من بعنوان يه جوون راهمو گم بكنم و ندونم كه چي درسته و چي غلط. هر چي بيشتر مطالعه و مشاهده مي كنم يا هر چي بيشتر مي پرسم، بيشتر تناقض و حتي دروغ مي بينم.

    من با شما كاملاٌ موافقم (از نظر منطقي و عقلاني موافقم) ولي عمراٌ نمي تونم حتي پيكر بدون جان يه غريبه رو حتي ببينم . چه برسه به اينكه بخوام توي قبر بگذارمش. ضمنا از مرگ هم نمي ترسم. يعني خودمو اونقدر سبكبار حس مي كنم كه از مرگ وحشت نداشته باشم. از مرگ خودم وحشت ندارم اما حتي نمي تونم فكر از دست دادن كساني رو كه دوستشون دارم به ذهنم راه بدم.

    راستي يه چيز ديگه، عليرغم تمام اعتقاداتي كه دارم. واسه عقيده بقيه هم ارزش قائلم. درست نيست كه بگم هر چي من ميگم و فكر مي كنم درسته و طرف مقابل رو نمي كوبونم ...

    چون حتي اگه طرف مقابلم يك اپسيلون هم حق داشته باشه اونوقت ...

    راستي من نه امروز، بلكه هر روز مسير چشماي الهه ناز رو دنبال ميكنم. ته چشماش يه عشق مقدس زميني رو مي بينم، مسير چشماش رو به اسمونه. عشقشو از خداي خودش طلب مي كنه، ...

    گفته بودين كه حيوونا هم احساس دارن. بله درسته، اما مقايسه احساس حيوانات با آدم يه خورده درست نيست. چرا؟ چون شما هر حيواني رو كه تربيت كنيد به شما وابسته ميشه، اما در مورد آدما، اين دلبستگي و احساس و عشق و ... هيچ ربطي به دست آموزي و دانه دادن و وفاي آقا سگه و پيشي ملوس نداره، اصلا نداره، دلبستگي و عشق مسيحايي اشرف مخلوقات خداوند كجا و ... حتي شيوه بت پرستي و دلبستگي ادم بت پرست هم با اون چيزي كه شما فكر مي كنين زمين تا آسمون فرق ميكنه. هدف داره، عشق داره، اميد داره، نه اميد يه تيكه استخون يا آب و دونه ... بنابراين احساس آدمي حتي اگر بعضي وقتا هدف رو فراموش كنه اصلا قابل مقايسه با احساس حيوانات نيست. حتي احساسات مثبت رو كه ناديده بگيريم، در مورد احساسات منفي هم اين مقايسه درست نيست. ضمن اينكه من هم بعنوان يه آدم عادي و يه بنده كوچيك خدا، هميشه هر جي رو كه مي خوام ميگم خدايا ... حتي يه زماني عشقمو از خدا طلب مي كردم .. حالا هم سلامتي اونو از خدا طلب مي كنم.

    من يه چيزي رو در مورد شما كشف كردم. اينكه توي بحث اونقدر ادمم مي پيچونين كه آدم بحث اوليه و اصلي رو فراموش كنه. فكر كنم بحث اوليه ما راجع به دو دو تا چارتا بود. اما نمي دونم به كجا ختم شد. بهرحال شما و يه بنده خدايي (: ناهار مهمون من و همسرم هستيد.

    به اميد ديدار