واي از آن روز که خورشيد بسوزد و پرستو نپرد.و ز ابر، که به اندازه پرهاي کبوتر پاک است، خون بارد.واي از آن روز که يک خط سياه روي احساس شکفتن بکشندو ز روييدن گل پشت ديوار زمان ياد کنند.بيشک آن روز زمين، مثل يک لحظه سبزپشت ديوار زمان خواهد مرد.
خوشحال م يكني تشريف بياري...نشوني ازخودت بزاري و هر وقت به روز كردي اين غريب بي نشون را هم مطلع بكني...