• وبلاگ : الهه ناز
  • يادداشت : سايه گستر عشق...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    مورچه روايت كهنه ايه از بودن ها و نبودن ها اينكه باشي و تو را نبينند اينكه بماني با خيال زنده بود خلاصه اصلا ربطي به دوست دوران دبيرستان نداره اين رو گفتم كه بدوني براي زندگي هميشه لازم نيست دليلي وجود داشته باشه تنها چيزي كه لازمه هواست و ان هم مجاني است . متشكرم از اين كه سر زدي .
    بايد اشنا باشي . اگه هم نباشي غمي نيست . اينكه دوستان من دوستان تو هم هستند . خودش اشنايي غريبي . مثل اينكه من هم زير افتابي قدم مي زنم كه تو هم اونو دوست داري . ممنون از اين كه اومدي و كامنت منو تا انتها خوندي
    الهه عزيز ؛ لينك شما به وبلاگ خاكسترينه اضافه شد . بهاردل باشي .
    سلام قالب وبلاگت بسيار بسيار زيبا و آرامش بخش هست و اين شعر كه زمزمه ميشه،‏ اما اميدوارم زندگيت پر شورتر و شادتر از وبلاگت باشه. مطالبت هم زيباست،‏موفق باشي.
    + بهارك 

    سلام

    ممنون از نوشته‏هاي نغز و پرمعني‏ات. شاد و سلامت باشي و در راهت استوار و موفق.

    + فاطمه 
    سلام..خوبي الهه جان ..خيلي وبلاگت قشنگتر از قبل شده..اميدوارم هميشه موفق باشي ..شعري كه نوشتي قشنگ بود ..راستي اين آهنگي كه نوشتي نميدونم صداي كيه من فكر كنم مجيد اخشابي باشه ..يا علي

    «چشمانم آبستن خستگي اند ، بس که با نديدنت در آميخته اند و به بکارتِ ايمان خيانت ورزيده اند . بگذار که بر خواب روم ؛ کودکِ ديدنت از رحِم فريادها ، شايد ، که به حاصل نشيند »....... اين گوشه اي از آخرين دست نوشته خاکسترينه است ؛ نگاه آسماني ات را بر خاک زميني اش به ارمغان بياور ... سپاسي چندباره .

    سلام ... حاله شما ... شعر خوبي بود ... دست شما درد نكنه ... بابت ابراز محبتتون هم ممنون ... شاد باشي ... يا حق
    شعر جالب و با احساسي بود اما ماجراي اين با صداي من بشنويد رو نفهميدم . مگه شما تا به حال با صداي من شعر شنيدين ؟ موفق باشين !

    سلام عزيز

    شعر زيبايي است. ولي نميدونم چرا دل من بيشتر گرفت؟

    خودم يه چيزيم ميشه!

    مي خواهم خواب اقاقيها را بميرم ،

    خيالگونه ،

    در نسيمي کوتاه که به ترديد مي گذرد ،

    خواب اقاقيها را بميرم .

    مي خواهم نفس سنگين اطلسي ها را پرواز گيرم ،

    در باغچه هاي تابستان ،

    خيس و گرم ،

    به نخستين ساعات عصر ،

    نفس سنگين اطلسي ها را پرواز گيرم .

    حتي اگر زنبق کبود کارد

    بر سينه ام گل دهد ،

    مي خواهم خواب اقاقيها را بميرم ،

    در آخرين فرصت گل ،

    و عبور سنگين اطلسي ها باشم

    بر تالار ارسي ...

    الهه عزيز ؛ چون هميشه لبالب احساس مي بينمت ... سرشار از خوشيها باشي مهربان .

    چقدر حس دارد اين نوشته ات . و چقدر زيباست اين نرگسي كه گذاشته اي
     <      1   2