سلام... و یک خواهش کو چک اما بزرگ...
وبلاگ الهه ناز تا شهادت بی بی نذر شفای عزیز دلش شده است.... شفای عزیز بیمارش... تو را به جان عزیزتان قسم یک صلوات یاریش کنید ... فقط یک صلوات... برای شفای کامل این عزیز... تو را به مولا قسم...
من که سرتاپا گناهم. شاید فقط به خاطر دل پاک شما بی بی شفایش دهد... خواهش میکنم... فقط یک صلوات و هرچه دیگر صفای دلتان هست دعا...
التماس دعا .....................................
قربان شما: الهه ناز
banooelahenaz@yahoo.com
(همان elahenaz59@yahoo.com قبلا ها که اینک هک شده است!)
***************************
مظلومه ...مادر....
نیمه شب است... محمد به مسجد میرود و اصحاب و یاران خویش را به خود میخواند... چه شده؟ چه امر مهمی پیش آمده که محمد نیمه شب همه را از خواب بیدار کرده است و به مسجد میخواند؟ محمد که هیچوقت مردم آزار نبود... تو میگویی چه کار مهمی دارد؟...
همه جمع میشوند... خویش و بیگانه... تعداد زیادی نیستند اما همانانند که باید...
- محمد... جانمان به فدایت... چه شده؟... بگو...
- فقط خواستم بگویم...:
فاطمه پاره تن من است... عزیز دل من است...
هرکس فاطمه را بیازارد مرا آزرده...
- همین؟....!!!؟؟؟؟
محمد دیوانه است!!؟ نیمه شب مومنان را از خواب خوش بیدار کرده، از بسترجدا کرده ، به مسجد کشیده که بگوید فاطمه برایش عزیز است!!؟؟ مگر فاطمه کیست؟... مگر قرار است کسی به دختر پیامبر خدا آزاری برساند؟ مگر قرار است کسی هتک حرمتش کند؟ مگر قرار است کسی حقش را پایمال کند ؟ مگر قرار است آنقدر بین در لجاجت و تعصب و دیوار جهل و غرض تحت فشارش بگذارند که .... مگر قرار است کسی محسنش را...
مگر قرار است بعد از محمد با فاطمه اش چه کنند؟!؟!...
مگر فاطمه کیست؟... مگر کسی میتواند با دختر پیامبر خدا... محمدی که اینقدر عزیز و محترم است برای شیعیانش... که میدانند حبیب خداست.... مگر کسی میتواند با فاطمه بد کند؟...
مگر کسی میتواند فاطمه را آزار دهد تا شیرمردی چون علی همسر اوست...؟ مگر علی مرده است که کسی در کوچههای خلوت مدینه گستاخی کند ...
(....شنیدم... فاطمه را.... جلوت... ز د ن.... ... ...
من اگه اونجا بودم مرده بودم واست علی... ... ... .)
...
... که کسی در کوچه های خلوت مدینه گستاخی کند و جای جسارتش روی گونههای بی بی بماند... بماند... بماند ... بماند و او سکوت کند و حتی به عزیز دلش، به همسرش هم نگوید ... بماند ... تا شب آخر... هنگام غسل... و لمس دستان علی از روی کفن... بماند تا هق هق علی سر به دیوار.... بماند تا .... .... ....
...
راستی ... بگذار کمی فکر کنم...
- چرا محمد نیمه های شب همه را از خواب ناز بیدار میکند تا بگوید فاطمه پاره تن اوست؟....
- ... چرا همه میخواهند وقت مرگ سرشان به دامان عزیزشان باشد اما فاطمه میخواهد تنها باشد... تنهای تنها بمیرد.. حتی بدون علی...؟
تا به حال اعتراضی سرختر از این هم دیدهاید که کسی، خود بی بی بزرگ یک شهر، پدرش بزرگترین مرد آن دیار... شوهرش مرد معروف و بزرگی چون علی... آنوقت حتی یک مراسم تشییع هم نداشته باشد؟ حتی کسی نداند قبرش کجاست که بخواهد بیاید حلالیت بطلبد ! ... شما فکر میکنید اعتراضی بزرگتر از این هم هست؟.... فریادی از این رساتر؟... ...
.....
میدانی به چه فکر میکنم؟ ... به خودم... به شیعه بودنم... نه! به مسلمان بودنم... به اینکه فقط چند روز بعد از مرگ پیامبرمان، دخترش تا این حد از آنها ناراضی است که نخواهد حتی بعد از مرگش بر سر مزارش بیایند... حتی در مراسم تشعییش شرکت کنند... حتی...
... بگذار سرم را کمی پایین تر بگیرم... کمی پایینتر... شرمم باد... شرم...
....
...
...
اینجا را بخونید...
...
بخش در پرانتز الهه ناز:
همیشه قسمت من فقط دوری است و دوری و دوری... همیشه سهم من از تو نبودن و رفتن است... همیشه در انتظار... همیشه در اضطراب... نگرانی تو ... اما دیگر نگرانت نیستم... میدانم که حالت خوب است... برای سلامتی ات نماز مادرم را خواندم... میدانم حالت خوب میشود و دیگر سراغی از الهه نخواهی گرفت... باشد... همینکه بدانم خوبی... خوبم!
...
...