سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهه ناز


ساعت 9:38 عصر دوشنبه 83/11/12

سلام

از لطف همه شما دوستای خوبم – که دوست دارید الهه ناز را و برایش دعا کردید-  ....
آن بار غم که خاطر ما خسته کرده بود... به برکت دعای شما از دل الهه ناز بر گرفت....
از همه تون ممنونم، متشکرم و  دوستتون دارم ... به اندازه یه دنیا....
و اما ... بعد از مدتها ... باز دستم به قلم رفت...
میدانم قابل قدمهای شما نیست اما باز هم میدانم اگر با شما تقسیمش کنم بهتر ازاینی که هست میتوانم سخن بگویم... پس هرجایش
می لنگد درستش را شما بگوید... باشد؟
 

*******************************

با هم راه افتادیم

شانه به شانه ... کوه به کوه...

دوستم داشت... لرزش صدایش می‌گفت....

دوستش داشت... دلم را می‌گویم....

درست نبود بگوید... از نگاهم می‌خواند...

نمی‌خواست بگویم...شعرش می‌گفت....

سر دو راهی بود... گاه جدایی بود؟!!؟

نگاهش در چشمانم ماند...

مهربان...

پر از محبت....

گرم...

آرام نالید: چرا چیزی نمی‌گوی... سکوت تا به کی؟....

گویی دنیا از آن من شد...

در آغوش فشردمش...

دلم برایش غزل خواند:

«دوستت دارم بسیار عزیز...

نمیدانی چقدر عاشقت هسـ...»

...

حرف عشق که پیش آمد....

اخمهایش در هم رفت...

دستانش را از دستانم بیرون کشید....

نگاهش ابری شد...

غرید:

«خدای من... تا چه حد گستاخ!

که هستی که ادعای عشق همچو منی داری!...»

..

....

......

آخ... غرورم هیچ...

دلم! ...  نمیدانی چه بد شکست....

...

نمیدانم... نمیخواست بشنود... ؟!

یا دوست داشت غرورم را شکسته ببیند....؟!!؟

نمی‌دانم....

...اما...

کاش می آمد و از دور تماشا میکرد....
چه سان شکسته غرورم .... شکسته دل!

********************************
پا ورقی – برای تو....- :

حالا میتوانم بهتر بگویم چیزی که در لحظه های آخر ناگفته ماند بین ما... یادت که نرفته؟
میخواستم بگویم:
عزیزم! گلم! ... دوست من! .. – هر چه هستی باش.... اما...-
اما مخواه چنان شود که خواندم برایت...
اگر میخواهی چیزی نگویم اینقدر چشمانت را در چشمانم مدوز !
عسل بانو طاقت این نگاه مهربان عاشق را ندارد...
... ندارد....
... بگذار در سکوت همراه هم باشیم و سر دو راهی جدا شویم....
... ها؟....
...
اما اگر شکسته خواهی غرورم را ... می‌گویمت:
باز هم بخوان برایم... :
«به آتش میکشم خانه ام را - که دوستش داری- ...
تنها مرا دوست بدار... من..... »
که نمی‌دانی از غروب شنبه تا به حال چند بار هجی‌اش کرده ام... ....
...
تمام!


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
28
:: بازدید دیروز ::
16
:: کل بازدیدها ::
276970

:: درباره من ::

الهه ناز

الهه ناز
احساساتی... اهل شعر و عرفان... به دنبال معنویت و خوشبختی ... و عشق واقعی

:: لینک به وبلاگ ::

الهه ناز

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

سلطان الکتاب استاد خوش نویسی اصهفا .

:: آرشیو ::

دست نوشته ها
فروردین سال 1384
اردیبهشت سال 1384
خرداد سال 1384
تیر ماه سال 1384
مرداد سال 1384
شهریور در سال 1384
مهر ماه سال 1384
آبان سال 1384
دی ماه سال 1384
بهمن سال 1384
اسفند سال 1384
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
اسفند 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

عبدالرحیم سعیدی راد
احسان پرسا
نازنین نازنین
بانوی بی پنجره
الهه بانو
آیه های دلنشین
یکتای عزیزم
مژگان بانو
امیر مرزبان
نغمه مستشار نظامی
راضیه ایمانی
علیرضا بدیع
نغمه عزیزم
فاطمه حق وردیان
صالح دروند
رضا سیرجانی
مسلم فدایی
محسن اشتیاقی
سیامک بهرام پرور
محمود رضا نیکخواه
پریای نازنینم
آقا طیب
ترانه عزیز
آسمونی
جلیل صفر بیگی
جلیل آهنگر نژاد
خاکسترینه
سودابه مهیجی
میرزا قلمدون
سلبیناز
ابراهیم
حالا یک نفس عمیق
درد زندگی
وبلاگهای به روز شده
رضوان
علی ثابت قدم
صادق دارابی
مهدی جهاندار
رویای مینایی من
رضا عابدین زاده
شاعرانه
عشق و خلوت تنهایی شب
و عشق صدای فاصله هاست
مرا عهدیست با...
ساده دل
کاشکی شعر مرا میخواندی....
طوقی پرشکسته
پسرک دیوانه
مهدی شادکام
بانوی اردیبهشت
بانوی باران
ساحل آرامش
غزل بگو
شازده خانمی
تشویشهای همیشه
بگذار بگذریم
مصطفی- آب و شراب
الهه بانو
خاکسترینه
آب و شراب
دختری تنها

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::