سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهه ناز


ساعت 11:13 صبح یکشنبه 85/10/17

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین
 بولایة أمیر المؤمنین والأئمة علیهم

 در غدیـر خــم ، طلوع نـور بود
   خم ، تجلى گاه ، کوه طور بود

کاروانى شــد، مقیـــم آن زمین
  کاروان سالار، ختم المرسلین

غرق شــادى ، جمله افــلاکیـان
   خرم و سرمست خیل خاکیان

جبرئیـل آورد، پیــغام از خــدا
  بر حبیب او، رسول مصطفى

گفت آوردم ، به فرمــان کریــم
  بهر تو اینک پیامى بس عظیم

امتـت را آگـه از ایــن راز کـن
 عقده از کار دو عالم باز کن

داد فرمــان خاتـــم پیغـمبران
 تا به پا شد، منبرى در آن مکان

بر فراز منـبر آن ، والا مقــــام
  کرد حجت بر مسلمانان تمام

گفت پیغمبر که بعـد از مـن علـى
  رهبر خلق و امام است و ولى

پس بخوانـید اى قدح نوشـان خـم
   آیه الیوم اکملت لکم

خـانـه زاد خـانـهء  امـن خـدا  شد
 وصى و جانشین مصطفى

خـانه زاد کعبه نورى منجلى اسـت
  کعبه دلهاى مشتاقان على است

خانه زاد کعبـه بر دوشش به شـب
  مى برد شام یتیمان عرب

تا مبــادا کودکــى بى نان و آب 
سر نهد بر بستر و بالین خــواب

...

 

 
 
از سخنان مولا  علی (ع) :

ایمان و راستگویى
 نشانه ایمان ، آن است که : راستگویى را، اگر چه به تو زیان برساند، مقدم بدارى .

اینچنین مالى از دست نمیرود
 مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت ، از دست رفته مپندار

بزرگترین عیب
 بزرگترین عیب آن است که : عیبى را که خود نیز داراى ، در دیگران ، عیب بشمارى

تنگدستى و پاکدامنى یا ثروت و زشتکارى
 کارگرى ، همواره با پاکدامنى ، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد

آخرت نتیجه دنیا
 کارهایى که بندگان در این دنیا انجام میدهند، روز قیامت ، در برابر چشمهایشان خواهد بود

 اگر خدا شریکى داشت 
اگر پروردگارت شریکى مى داشت ، فرستادگان آن شریک (یعنى پیامبران آن خدا دیگر) نزد تو مى آمدند

اندرز پذیرى
از کسانى مباش که اندرز نمى پذیرند مگر هنگامى که آزار و عذابى به آنها برسد. شخص عاقل، باادب و ملایمت اندرز مى پذیرد، و چهار پایان هستند که جز با کتک ، فرمان نمیبرند و به راه نمى آیند .

انگیزه دورى از گناه
اگر حتى خداوند، بندگانش را،از نافرمانى کردن و گناه ورزیدن نترسانیده بود، باز هم واجب بود که انسان ، مرتکب هیچ گناهى نشود، تا به این وسیله ، در برابر نعمتهاى او سپاسگزارى کرده باشد

آنچه دارى قدر بدان
نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى ، در نظر من ، از خواستن و جستجوى آنچه در دست دیگرى است ، بهتر و دوست داشتنى تر است

اهمیت نماز جمعه
در روز جمعه ، تا در نماز جمعه حاضر نشده اى ، مسافرت مکن ، مگر آنکه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى کارى که چاره یى جز انجام آن نیست
تمرین بردبارى
اگر بردبار نیستى ، خود را وادار به بردبارى کن ، زیرا کسى که خودرا به گروهى شبیه کند، به زودى از آنان مى شود .
تفاوت اعمال
چه تفاوت بسیارى ، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مى گذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى ماند، و عملى که رنج و زحمت آن ، زود تمام مى شود ولى پاداش آن برجا مى ماند .
پرهیز از جایگاه تهمت
کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مى دهد،نباید کسى را که به او گمان بد مى برد، ملامت کند
احترام معلم
تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است ، بکار مبر .
جامعیت قرآن
رگذشت نسلهاى پیشین شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آینده شما، و احکام و دستورات به امورى که بین شما جارى است ، همه در قرآن آمده است .

آنچه بر خود نمى پسندى بر دیگران مپسند
آنچه که براى خود دوست میدارد، براى خود نمى پسندى ، براى دیگران هم مپسند
شرح : یک ضرب المثل فارسى مى گوید آنچه به خود نمى پسندى ، به دیگران روا مدار . و ضرب المثل دیگرى مى گوید : یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به مردم . این دو ضرب المثل ، و دهها ضرب المثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، در باره همین موضوع صحبت میکند، همه ، با الهام گرفتن از سخن امام علیه السلام ، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است .
و منظور از تمام این سخنان ، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام ، به شکلهاى گوناگون ، توضیح داده شود. بر اساس این دستور والا و زندگى ساز اسلام ، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى ، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم . یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم ، و با مردم طورى رفتار کنیم ، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند .
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمى دهد، باید حساب کند که آیا خودش مى توان همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه ، به زبان ساده تر باید گفت : هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه ؟
مسلمان مومن واقعى ، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش ، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند .
و درود خدا بر او ، که فرمود
سینه خردمند صندوق راز اوست و خوشرویى وسیله دوست یابى ، و شکیبایى ، گورستان پوشاننده عیب هاست . و یا فرمود : پرسش کردن وسیله پوشاندن عیب هاست ، و انسان از خود راضى ، دشمنان او فراوانند
.
از ویژگى هاى انسان در شگفتى مانید ، که : با پاره اى " پى " مى نگرد ، و با " گوشت " سخن مى گوید . و با " استخوان " مى شنود ، و از " شکافى " نَفس مى کشد
با مردم آن گونه معاشرت کنید ، که اگر مْردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید ، با اشتیاق سوى شما آیند
.
ناتوان ترین مردم کسى است که در دوست یابى ناتوان است ، و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.
چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازید
.
آن کس که در پى آرزوى خویش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد
.
ترس با نا امیدى ، و شرم با محرومیت همراه است ، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند ، پس فرصت
هاى نیک را غنیمت شمارید.
اى فرزند آدم ! زمانى که خدا را مى بینى که انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى که معصیت کارى ، بترس.
با درد خود بساز ، چندان که با تو سازگار است .
برترین زهد ، پنهان داشت زهد است !

(از ایمان پرسیدند ، جواب داد)
1ـ شناخت پایه هاى ایمان : ایمان بر چهار پایه استوار است : صبر ، یقین ، عدل و جهاد . صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد . شوق ، هراس ، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد ، شهوت هایش کاستى گیرد ، و آن کس که از آتش جهنّم مى ترسد ، از حرام دورى مى گزیند ، و آن کس که در دنیا زهد مى ورزد ، مصیبت را ساده پندارد ، و آن کس که مرگ را انتظار مى کشد در نیکى ها شتاب مى کند . یقین نیز بر چهار پایه استوار است : بینش زیرکانه ، دریافت حکیمانة واقعیت ها ، پند گرفتن از حوادث روزگار ، و پیمودن راه درست پیشینیان . پس آن کس که هوشمندانه به واقعیت ها نگریست ، حکمت را آشکارا بیند ، و آن که حکمت را آشکارا دید ، عبرت آموزى را شناسد ، و آن که عبرت آموزى شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مى زیسته است . و عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است : فکرى ژرف اندیش ، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده ، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى . پس کسى که درست اندیشد به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید ، از چشمة زلال شریعت نوشید ، پس کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد . و جهاد نیز بر چهار پایه استوار است : امر به معروف ، نهى از منکر ، راستگویى در هر حال ، و دشمنى با فاسقان . پس هر کس به معروف امر کرد ، پشتوانه نیرومند مؤمنان است ، و آن کس که از زشتى ها نهى کرد ، بینى منافقان را به خاک مالید ، و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است ، و کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد ، خدا هم براى او خشم آورد ، و روز قیامت او را خشنود سازد .
2ـ شناخت اقسام کفر و تردید : و کفر بر چهار ستون پایدار است : کنجکاوى دروغین.(7) ستیزه جویى و جُدُل ، انحراف از حق و دشمنى کردن . پس آن کس که دنبال توهم و کنجکاوى دروغین رفت به حق نرسید . (8) و آن کس که به ستیزه جویى و نزاع پرداخت از دیدن حق نابینا شد ، و آن کس که از راه حق منحرف گردید ، نیکویى را زش ، و زشتى را نیکویى پنداشت و سر مست گمراهى ها گشت ، و آن کس که دشمنى ورزید پیمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت ، و نجات او از مشکلات دشوار است . و شک چهار بخش دارد : جدال در گفتار ، ترسیدن ، دو دل بودن ، و تسلیم حوادث روزگار شدن . پس آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاریکى شُبهات بیرون نخواهد آمد و آن کس که از هر چیزى ترسید همواره در حال عقب نشینى است ، و آن کس که در تردید و دودلى باشد زیر پاى شیطان کوبیده خواهد شد ، و آن کس که تسلیم حوادث گردد و به تباهى دنیا و آخرت گردن نهد ، و هر دو جهان را از کف خواهد داد .(سخن امام طولانى است چون در این فصل ، حکمت هاى کوتاه را جمع آورى مى کنم از آوردن دنباله سخن خوددارى کردم ).
نیکو کار، از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر است
.
وبهترین بى نیازى ، ترک آرزوهاست.
به فرزندش امام حسن [علیه السلام] فرمود : پسرم ! چهار چیز از من یادگیر (در خوبى ها ) ، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آن ها عمل مى کنى زیان نبینی:
الف ـ خوبى ها
1 ـ همانا ارزشمند ترین بى نیازى عقل است . 2 ـ و بزرگ ترین فقر بى خردى است . 3 ـ و ترسناک ترین تنهایى خود پسندى است . 4 ـ و گرامى ترین ارزش خانوادگى ، اخلاق نیکوست.
ب ـ هشدار ها
1 ـ پسرم ! از دوستى با احمق بپرهیز ، چرا که مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زیانت مى کند.
2 ـ از دوستى با بخیل بپرهیز ، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز دارى از تو دریغ مى دارد.
3 ـ و از دوستى با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایى تو را مى فروشد.
4 ـ و از دوستى با دروغگو بپرهیز که به سراب ماند: دور را به تو نزدیک ، و نزدیک را دور مى نمایاند.

زبان عاقل در پْشت قلب اوست ، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد(این سخنان ارزشمند و شگفتى آور است ، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمى سازد . اما احمق هر چه بر زبانش آید مى گوید بدون فکر و دقت ، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى گیرد).
اگر با شمشیرم بر بینى مؤمن بزنم که دشمن من شود ، با من دشمنى نخواهد کرد ، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ، دوست من نخواهد شد
ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگویى او به میزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است که احساس مى کند ، و پاکدامنى او به اندازة غیرت اوست .
پیروزى در دور اندیشى ، و دور اندیشى در به کار گیرى صحیح اندیشه ، و اندیشه صحیح به راز دارى است.
دل هاى مردم گریزان است ، به کسى روى آورند که خوشرویى کند .
عمل مستحب(10)، انسان را به خدا نزدیک نمى گرداند، اگر به واجب زیان رساند
و درود خدا بر او ، فرمود : کسى که کردارش او را به جایى نرساند ، افتخارات خاندانش او را به جایى نخواهد رسانید

پیامبر (ص) : اى على ! مؤمن تو را دشمن نگیرد ،

 و منافق تو را دوست نخواهد داشت  

 


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:14 صبح یکشنبه 85/9/19

 

سلام... این را برای خودم مینویسم ...

 

ملامتم نکن
به خودم چرا،
اما به تو که نمی توانم دروغ بگویم!
می دانم بر نمی گردی!
می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکید!
می دانم که در تابوت ِ همین ترانه ها خواهم خوابید!
می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است!
اما هنوز که زنده ام!
گیرم به زور ِ قرص و قطره و دارو،
ولی زنده ام هنوز!
پس چرا چراغ خوابهایم را خاموش کنم؟
چرا به خودم دروغ نگویم؟
من بودن ِ بی رؤیا را باور نمی کنم!
باید فاتحه کسی را که رؤیا ندارد خواند!
این کارگری،
که دیوارهای ساختمان نیمه کاره کوچه ما را بالا می برد،
سالها پیش مرده است!
نگو که این همه مرده را نمی بینی!
مرده هایی که راه می روند و نمی رسند،
حرف می زنند و نمی گویند،
می خوابند و خواب نمی بینند!
می خواهند مرا هم مرده بینند!
مرا که زنده ام هنوز!
(گیرم به زور قرص و قطره و دارو!)
ولی من تازه به سایه سار سوسن و صنوبر رسیده ام!
تازه فهمیده ام که رؤیا،
نام کوچک ترانه است!
تازه فهمیده ام،
که چقدر انتظار آن زن سرخپوش زیبا بود!
تازه فهمیده ام که سید خندان هم،
بارها در خفا گریه کرده بود!
تازه غربت صدای فروغ را حس کرده ام!
تازه دوزاری ِ کج و کوله آرزوهایم را
به خورد تلفن ترانه داده ام!
پس کنار خیال تو خواهم ماند!
مگر فاصله من و خاک،
چیزی بیش از چهار انگشت ِ گلایه است،
بعد از سقوط ِ ستاره آنقدر می میرم،
که دل ِ تمام مردگان این کرانه خنک شود!
ولی هر بار که دستهای تو،
(یا دستهای دیگری، چه فرقی می کند؟)
ورق های کتاب مرا ورق بزنند،
زنده می شود
و شانه ام را تکیه گاه گریه می کنم!
اما، از یاد نبر! بیبی باران!
در این روزهای ناشاد دوری و درد،
هیچ شانه ای، تکیه گاه ِ رگبار گریه های من نبود!
هیچ شانه ای! ؟


یغما گلرویی/مگر تو با ما بودی

 

 

این را برای شما که خوبید ... 

 

کشکول ممتاز

از کتاب «گنجینه جواهر» (کشکول ممتاز)

چرا مى گریزى ؟

بظلمت زنور خدا مى گریزى
تو لب تشنه زآب بقا مى گریزى
زمادر بود مهربانتر خدایت
تو جاهل بقهر از خدا مى گریزى
خدا خواندت تا عطایت نماید
تو اى بینوا از عطا مى گریزى
ففروا الى الله فرموده یزدان
چرا سوى نفس و هوا مى گریزى
بهر جا روى سایه لطف او هم
ز دنبالت آید کجا مى گریزى
اگر مى گریزى ز بیگانه بگریز
چرا دیگر از آشنا مى گریزى
سراپا دردى و محتاج درمان
چرا از طبیب و دوا مى گریزى
بیا اى گنهکار آلوده دامن
زدریاى رحمت چرا مى گریزى
شفاى تو در بارگاه حسین است
کجا آخر از این سرا مى گریزى
دهد مژده ات کعبه خار مغیلان
حسانا چرا از بلا مى گریزى

 

بهترین مردمان


وحی آمد به موسی که بنی اسراییل را بگوی که بهترین کس را از میان خود ، اختیار کنید .
هزار کس  اختیار کردند. وحی آمد که از این هزار،بهترین اختیار کنید. ده تن اختیار کردند. وحی آمد که از این ده تن ،بهترین اختیار کنید. یکی اختیار کردند. وحی آمد بهترین را بگویید تا بدترین بنی اسراییل را بیارد. او چهار روز مهلت خواست  و گرد بر گرد بر میگشت. تا روز چهارم بکویی فرو می شد. مردی را دید که به انواع ناشایست و فساد معروف شده بود. خواست که او را ببرد. اندیشه ای به دلش در آمد که به ظاهر حکم نشاید کرد ، روا بود که او را قدری  و پایگاهی بود. به قول مردمان خطی به وی نتوان فرو نتوان کشید و با این که خلق مرا اختیار کردند که تو بهتری، غره نتوان شد. چون هر چه کنم گمان خواهد بود . این گمان در خویش برم، بهتر. دستار در گردن خویش نهاد نزدیک موسی آمد. گفت:هر چه نگاه کردم هیچ کس را بتر از خود نمی بینم. وحی آمد  به موسی، که آن مرد بهترین ایشان است . نه به آن که طاعت او بیش است، لکن به آن که خویشتن را بدترین دانست.

« اسرار التوحید»، محمد بن منور

***

میدانم ... مدتهاست دیگر آن الهه نازی که میشناختید نیستم... راست میگویید...

به خودم چرا ولی به شما که نمیتوانم دروغ بگویم...

... .... .... آن الهه مدتی است که دیگر نیست... ... ...

یادش به خیر...

برای شادی روحش لبخندی نذر عاشقی کنید...

یا علی...


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
10
:: کل بازدیدها ::
279412

:: درباره من ::

الهه ناز

الهه ناز
احساساتی... اهل شعر و عرفان... به دنبال معنویت و خوشبختی ... و عشق واقعی

:: لینک به وبلاگ ::

الهه ناز

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

سلطان الکتاب استاد خوش نویسی اصهفا .

:: آرشیو ::

دست نوشته ها
فروردین سال 1384
اردیبهشت سال 1384
خرداد سال 1384
تیر ماه سال 1384
مرداد سال 1384
شهریور در سال 1384
مهر ماه سال 1384
آبان سال 1384
دی ماه سال 1384
بهمن سال 1384
اسفند سال 1384
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
اسفند 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

عبدالرحیم سعیدی راد
احسان پرسا
نازنین نازنین
بانوی بی پنجره
الهه بانو
آیه های دلنشین
یکتای عزیزم
مژگان بانو
امیر مرزبان
نغمه مستشار نظامی
راضیه ایمانی
علیرضا بدیع
نغمه عزیزم
فاطمه حق وردیان
صالح دروند
رضا سیرجانی
مسلم فدایی
محسن اشتیاقی
سیامک بهرام پرور
محمود رضا نیکخواه
پریای نازنینم
آقا طیب
ترانه عزیز
آسمونی
جلیل صفر بیگی
جلیل آهنگر نژاد
خاکسترینه
سودابه مهیجی
میرزا قلمدون
سلبیناز
ابراهیم
حالا یک نفس عمیق
درد زندگی
وبلاگهای به روز شده
رضوان
علی ثابت قدم
صادق دارابی
مهدی جهاندار
رویای مینایی من
رضا عابدین زاده
شاعرانه
عشق و خلوت تنهایی شب
و عشق صدای فاصله هاست
مرا عهدیست با...
ساده دل
کاشکی شعر مرا میخواندی....
طوقی پرشکسته
پسرک دیوانه
مهدی شادکام
بانوی اردیبهشت
بانوی باران
ساحل آرامش
غزل بگو
شازده خانمی
تشویشهای همیشه
بگذار بگذریم
مصطفی- آب و شراب
الهه بانو
خاکسترینه
آب و شراب
دختری تنها

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::