سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهه ناز


ساعت 10:47 عصر شنبه 85/7/22

سلام دوستان. بنده احسان پرسا نویسنده ساحل نشین اشک و از خوانندگان همیشگی این بلاگ و ارادتمند بانوی مهربان آن الهه سادات سلطانی هستم.

سال گذشته شب قدر حس عجیبی داشتم. اصرار عجیبی داشتم که به صورتی متفاوت احیا بگیرم. به دنبال راهی بودم که بهانه هایی چند مرا به معاشقه با جوشن کبیر کشاند. زیر هر بند این دعای ارجمند که متشکل از صد بند است و هر بند حامل ده اسم عظیم پروردگار معاشقه ای با الهام از اسم های همان بند نوشتم. البته نامردمی های دوستانی چند مرا از تکمیل این معاشقه باز داشت.

در هر صورت حاصل شب قدر پارسال در میان ورق پاره های نامقدس من مانده بود. به همین جهت دست به دامان الهه بانو این بانوی قرآنی بلاگستان شدم تا میزبان نوشته های من باشد.

التماس دعا!

۱

اللهم انی اسئلک باسمک یا الله یا رحمن یا رحیم ..

صدایت می کنم .. امشب نمی خواهم با تو حرف بزنم .. امشب فقط می خواهم صدایت کنم . می خواهم حلاوت صدا کردن تو را در تمام جانم احساس کنم . می خواهم بخوانمت و قربان صدقه آن طرز نگاه کردن بروم که امون بده جوابتو بدمو من امان نمی دهم .

۲

یا سید السادات یا مجیب الدعوات یا رافع الدرجات ..

مثل مادری که از توصیف کودک خود لذت می برد از وصف تو لذت می برم . پادشاهان از ثنایی که از آنان می شود لذتی نمی برند زیرا صفاتی که به آنها می بندند ذاتی نیست من اما در مدح تو از فقر واژه ها گله مندم.

۳

یا خیر الغافرین .. یا خیر الفاتحین .. یا خیر الناصرین ..

دارم خودم را می کشم که بگویم تو خوبی اما وقتی به این فکر می کنم که خیلیها خوبند پشیمان می شوم تو از خوبان بهتری .. تو بهترینی .. اصلا خوبان خوبی را از تو می آموزند ( حالا دلم خنک شد )

۴

یا من له العزه و الجمال .. یا من له القدره و الکمال .. یا من له الملک و الجلال ..

زاده می شویم ، می آموزیم ، بزرگ می شویم ، عمل می کنیم و زحمت می کشیم برای اینکه به کمال نزدیک شویم تو اما از ازل در اوج کمال بوده ای . اجازه هست به شما حسودی کنم ؟

۵

اللهم انی اسئلک یا حنان یا منان یا دیان ..

چقدر خوشبخت بودم آن زمان که خاک را شکل می دادی تا مرا بیافرینی .. هیچ چیز به اندازه بودن در دستهای تو به من احساس امنیت نمی دهد. هوای دستانت را کرده ام کاش دوباره بیافرینیم .

۶

یا من تواضع کل شئ لعظمته .. یا من استسلم کل شئ لقدرته .. یا من ذل کل شئ لعزته ..

وقتی به عظمت تو می اندیشم هیبت تو مرا می گیرد. چگونه است که با عظمت کوه پودر کُنَت اینچنین می توانی مرا مهربانانه نوازش کنی ؟

۷

یا غافر الخطایا .. یا کاشف البلایا .. یا منتهی الرجایا ..

قانون تو را که می شکنم ترس مرا فرا می گیرد می روم پشت سرت پنهان می شوم و تو مرا در آغوش می گیری .. آه ای مهربانتر از مادر !

۸

یا ذا الحمد و الثناء .. یا ذا الفخر و البهاء .. یا ذا المجد و السناء ..

وقتی با من صحبت می کنی از حرفهای تو لذت می برم من اما همیشه غرولندهایم را برای تو می آورم تو اما باز خریدارانه پای صحبتهای من می نشینی و .. خیلی دوستی می فهمی ؟ خیلی !

۹

اللهم انی اسئلک یا مانع .. یا دافع .. یا رافع ..

هی مرتب تکرار می کنم : انی اسئلک .. انی اسئلک .. انی اسئلک .. یک بار نشد گدامنشانه به سوی تو نیایم . تو اما همیشه کریمانه سوالهای مرا پاسخ گفته ای . حرف من این نیست : من خجالت زده آرزوهایی هستم که سوال نکرده بر آورده کرده ای ..

۱۰

یا صانع کل مصنوع .. یا خالق کل مخلوق .. یا رازق مرزوق ..

دارم به خودم می بالم از اینکه اثر هنری دستان هنرمند توام . چه کسی می توانست حدس بزند که یک شاعر باید چه شکلی باشد .. تو همه را غافلگیر می کنی .. آینه ام کجاست می خواهم سری به نمایشگاه آثار هنریت در خودم بزنم !

11

یا عدتی عند شدتی .. یا رجائی عند مصیبتی .. یا مونسی عند وحشتی ..

ای مونس لحظه های تنهایی من! تو تنها دوستی هستی که هیچ وقت قهر نمی کنی و همیشه برای آشتی منت می کشی. می دانی چه چیزی دلم را می سوزاند؟ اینکه تو را مونس لحظه های تنهایی می دانم یعنی فقط وقتی تنها می شوم .. دارم از خجالت آب می شوم می شود برویم بند بعدی ؟

12

یا طبیب القلوب .. یا منور القلوب .. یا انیس القلوب ..

همه جا را در پی تو می گردم . توی کتابها .. توی مساجد .. توی جانمازها .. تو اما نزدیکتر از هر جای ممکن شاهد جستجوی منی : در قلب منی .. چقدر نزدیک !

13

اللهم انی اسئلک یا جلیل .. یا جمیل .. یا وکیل ..

ای دلیل راهها و منجی من از گمراهیها .. اگر تو نباشی من چگونه از این همه راه شبیه به هم به سوی رستگاری گام بردارم . تو فانوس دریایی شبهای طوفانی منی .

14

یا دلیل المتحیرین .. یا غیاث المستغیثین .. یا امان الخائفین ..

وقتی می ترسم ناچارم به چیزی یا کسی پناه ببرم . نمی دانم چگونه حضور نادیدنی تو همیشه امن ترین و بهترین پناه ترسندگان است.

15

یا ذا الجود و الاحسان .. یا ذا الفضل و الامتنان .. یا ذا العفو و الغفران ..

من واقعا نمی دانم اگر این بخشایش تو نبود چه خاکی به سر می کردم . با این شانه های نحیف چگونه می توانستم بار این کوه گناه را به دوش بکشم الهی ! العفو !

16

یا من هو رب کل شئ .. یا من هو اله کل شئ .. یا من هو خالق کل شئ ..

کل شئ .. کل شئ .. این کل شئ است که مرا به دهشت وا می دارد .. چقدر عظمت دارد آفریننده ای که هم پیچ رودهای بزرگ را طراحی کرده و هم خم ابروی یار را ..

17

اللهم انی اسئلک باسمک یا مومن یا مهیمن یا مقسم

چه خوب که تو تقسیم کننده روزی هستی و گرنه عدالت زمینی چطور می توانست یک فیل را با یک وعده کامل مورچه سیر کند ..

18

یا هو فی ملکه مقیم .. یا من هو فی سلطانه قدیم .. یا من هو بمن عصاه حلیم ..

کدامین پادشاه است که سرپیچی را با حلم و بردباری پاسخ دهد و بر سر مجرم دست رحمت بکشد .. خاصیت دستهای حلیم تو پادشاهان را از چشمها می اندازد.

19

یا من لایرجی الا فضله .. یا من سبقت رحمته غضبه .. یا من لیس احد مثله ..

اگر خشمگین شوی کسی را یارای بودن در برابر قهر و خشم تو نیست .. اما دلخوش به همین صفت تو هستیم که : رحمت تو از خشم تو پیشی گرفته است.

20

یا فارج الهم .. یا کاشف الغم .. یا عالم السر ..

اگر جز تو کسی از اسرار من با خبر باشد محال است مرتکب آنها شوم اما آبروداری تو مرا در ارتکاب گناه جری می سازد . وای بر من که چنین از نیکیهای تو سوء استفاده می کنم .

۲۱

الهم انی اسئلک یا علی .. یا قوی .. یا ولی ..

چقدر از اینکه با من دوست هستی خوشحالم آنهم دوستی که قوی است هر که دوستی به قدرت تو داشته باشد از هیچ دشمنی نخواهید ترسید .

۲۲

یا من اظهر الجمیل .. یا من ستر القبیح .. یا صاحب کل نجوی ..

نیکیهای تصادفی مرا به رخ همگان می کشی و زشتیهای روزمره ام را پنهان می کنی . کجا بهتر از تو محرم اسراری هست ؟

۲۳

یا ذا النعمه السابغه .. یا ذا المنه السابقه .. یا ذا الحکمه البالغه ..

از همان آغاز آفرینش بر سر من منت نهادی که مرا از عدم بیرون کشیدی و به من وجود بخشیدی .. این ساده ترین و بدیهی ترین لطف تو به من است که در عین حال اصلی ترین دلیل وجود من است منتهای تو چه خواستنی و سنگینند !

۲۴

یا بدیع السماوات .. یا جاعل الظلمات .. یا راحم العبرات ..

نقاشی کردن بدون مدل کار سختی ست دارم به عظمت ابتکار تو می اندیشم که چگونه آسمانهای به این با عظمتی را با تمام خواصی که من یک دهم آنرا هم نمی دانم آفریده ای .

۲۵

اللهم انی اسئلک یا مصور .. یا مقدر .. یا مطهر ..

وقتی الوده ی تاریکیهای گناه به سوی تو رو می آورم چنان مرا می بخشایی که پس از آن پاکی را در نهادم احساس می کنم این طهارت جانی را جز دست مطهر تو کدام آب می تواند انجام دهد ؟

۲۶

یا رب البیت الحرام .. یا رب الحل و الحرام ..  یا رب النور و الظلام ..

دارم به این فکر می کنم که واقعا اگر ظلمت نبود ما چگونه می توانستیم به اهمیت نور پی ببریم .. و به این نتیجه می رسم که حتی ظلمت هم اثری از آثار رحمت توست .. ای خدای نور و ظلمت !‌ ما را به سوی نور خود هدایت فرما !

۲۷

یا احکم الحاکمین .. یا اعدل العادلین .. یا اسرع الحاسبین ..

این صفات تو را که دوره می کنم لرزه بر اندامم می افتد . چنین کسی می خواهد به حساب من در روز قیامت رسیدگی کند : بهترین وعادلترین و سریعترین قاضی .. لرزه بر اندامم می افتد : بی خیال گناه می شوم !

۲۸

یا عماد من لا عماد له .. یا غیاث من لا غیاث له .. یا انیس من لا انیس له ..

ای مونس تنهایی تنهایان .. این روزها چقدر این صفت تو را لمس می کنم . می بینی ؟! حالا که دوستان و آشنایانم مرا تنها رها کرده اند نشسته ام و دارم با صفات تو حال می کنم .. 

۲۹

اللهم انی اسئلک باسمک یا عاصم .. یا قائم .. یا راحم ..

چه خوب که خدایی دارم همیشه و در همه حال در دسترس .. شبها که به اطرافیانم نگاه می کنم خواب چنان آنها را در بر می گیرد که گویی به خواب اصحاب کهف اندرند. تو اما هیچ ساعتی از روز نیست که بخواهمت و خواب ببینمت ..

۳۰

یا عاصم من استعصمه .. یا صریخ من استصرخه .. یا معین من استعانه ..

هیچ گاه نشده از تو یاری بخواهم و مرا یاری نکنی .. اما آیا شده که وقت یاری طلبیدن به فکر جز تو نباشم ؟ آری شده .. چه ناشکر بنده ای و چه بخشنده خدایی .. !

...

 


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:47 عصر پنج شنبه 85/6/23

الف- السلام علیک... سلام . سلام . سلام...
ب- ببخشید که اینقدر دیر به روز میکنم
پ- پاک یادم رفته بود اینجا را باید به روز کنم.معذرت میخوام
ت- تا ی دیگه همش میخوام بگم تو رو خدا التماس دعااااااااااااااااااااااااا

نذر قبولی دعاهایمان :


* یک بار منصور(پادشاه وقت عباسیان) از امام صادق خواست تا همچون ائمه جور با او هم رکاب شود.
وی به امام پیغام داد: «چرا همچون دیگر مردمان دور و بر ما را نمی گیری؟»
امام صادق به او پاسخ داد:
«ما چیزی نداریم که به خاطر آن از تو بترسیم و چیزی نزد تو نیست که ما را تمنای آن باشد. تو نه در نعمتی هستی که تو را به خاطر آن تهنیت گوییم و نه در مصیبتی که به خاطر آن تو را تسلیت دهیم. پس ما نزد تو به چه کار آییم؟»
منصور به امام نوشت : «با ما همراه شو تا نصیحتمان گویی»
حضرت به او پاسخ داد:
«هر که دنیا را بخواهد تو را نصیحت نمی گوید و هر که آخرت را خواهد با تو مصاحبت نمی جوید»
منصور با خواندن این پاسخ گفت: « به خدا سوگند او تفاوت منازل دنیا خواهان و آخرت جویان را در نزد من بخوبی آشکار ساخت»


** یک بار امام صادق (ع) نزد زیاد بن عبدالله بود. زیاد گفت: «ای فرزندان فاطمه فضیلت شما بر مردمان چیست؟»
 تمام فاطمیون که در مجلس حضور داشتند از بیم جان خود لب از پاسخ فرو بستند.
آنگاه امام فرمود: « همانا از فضل ما بر مردم این است که ما دوست نداریم از خاندان دیگر جز خاندان خودمان باشیم در حالیکه کسی از مردم نیست که دوست نداشته باشد از ما باشد»!

 

کتاب زندگینامه چهارده معصوم – آیت الله سید محمد تقی مدرسی- صفحه 102

1

کسی گفت که چیزی را از یاد برده ام.
مولانا گفت:
در این دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نیست. تنها یک چیز را نباید از یاد برد. تو برای کاری به دنیا آمده ای که اگر آن را به انجام نرسانی هیچ کاری نکرده ای.
از آدمی کاری بر می آید که آن کار نه از آسمان بر می آید و نه از زمین و نه از کوه ها. اما تو میگویی کارهای زیادی از من بر می آید. این حرف تو به این می ماند که :
شمشیر گرانبهای شاهانه ای را ساطور گوشت کنی و بگویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته امن یا اینکه در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشانی را به دیوار فرو ببری و کدوی شکسته ای را به آن آویزان کنی. ای نادان! این کار از میخی چوبین نیز بر می آید. خود را اینقدر ارزان مفروش که بسیار گرانبهایی!
بهانه می آوری که من با انجام دادن کارهای سودمند روزگار می گذرانم. دانش می آموزم. فلسفه و فقه و منطق و ستاره شناسی و پزشکی می خوانم. اما اینها همه برای توست. تو برای آنها نیستی. اگر خوب فکر کنی در می یابی که اصل تویی و همه اینها فرع است. تو نمی دانی که چه شگفتیها و چه جهانهای بیکرانی در تو موج می زند. آخر این تن تو اسب توست اسبی بر سر آخور دنیا. خوراک این اسب که خوراک تو نیست.

 

2
عیسی (ع) از بیابانی «»بارانی تند باریدن گرفت. او رفت و در میان لانهء شغالی پناه گرفت. اما از آسمان ندا آمد که :" «از لانهء آن شغال بیرون برو که توله هایش با بودن تو نمی آسایند.»
عیسی شگفت زده سر به سوی آسمان گرفت و گفت: «خداوندا! بچهء شغال جایی و پناهی دارد و فرزند مریم آوارهء بیابانهاست»
ندا آمد که : «شغال لانه دارد اما چنین معشوقی ندارد که او را از خانه اش براند. تو را چه باک که اگر خانه ای نداری مرا داری!»

 

3
مردی خرش را گم کرد و در آرزوی یافتن او سه روز روزه گرفت اما در روز چهارم خرش را در گوشه ای مرده یافت. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا! مرد نیستم اگر به جای این سه روز که روزه گرفتم« در ماه رمضان شش روز روزه خواری نکنم! آیا تو میخواهی از کنار من سود ببری!»
پرستشها و بندگیهای ما برای ما نیست همه از آن خداوند است چرا که جهان همه از آن اوست.


4
جان سخن من این است:
«تو در اندرون خود نوری داری. پس انسانیتی برای خود فراهم کن».
سخن گفتن از هرچه جز این دراز گویی است. چرا که اگر سخن را زیاد آرایش کنید جان سخن فراموش می شود.
عاشقی معشوقی را دوست میداشت. روزی خدمتکار او را خواست و به معشوق پیغام فرستاد که : آه که چنینم و چنانم. تنها به تو مهر می ورزم. نه آرام دارم نه قرارا. چه دردها که از دوری ات می کشم. شب پیش بر من چنان گذشت و امروز چنین و ....
مرد تا می توانست قصه های دور و دراز در گوش خدمتکار خواند و او را به سوی خانه معشوق روانه ساخت.
خدمتکار نزد معشوق آمد و گفت: «فلانی سلام رساند و گفت که مرا دریاب!»
معشوق شگفت زده پرسید : «به همین سردی گفت؟»
خدمتکار پاسخ داد: «نه. او دور و دراز گفت. اما مقصودش همین بود که گفتم!»

 

....

....

....

فقط مرا دریاب ... دگر هیچ !

....

 


 


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
9
:: بازدید دیروز ::
10
:: کل بازدیدها ::
279419

:: درباره من ::

الهه ناز

الهه ناز
احساساتی... اهل شعر و عرفان... به دنبال معنویت و خوشبختی ... و عشق واقعی

:: لینک به وبلاگ ::

الهه ناز

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

سلطان الکتاب استاد خوش نویسی اصهفا .

:: آرشیو ::

دست نوشته ها
فروردین سال 1384
اردیبهشت سال 1384
خرداد سال 1384
تیر ماه سال 1384
مرداد سال 1384
شهریور در سال 1384
مهر ماه سال 1384
آبان سال 1384
دی ماه سال 1384
بهمن سال 1384
اسفند سال 1384
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
اسفند 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

عبدالرحیم سعیدی راد
احسان پرسا
نازنین نازنین
بانوی بی پنجره
الهه بانو
آیه های دلنشین
یکتای عزیزم
مژگان بانو
امیر مرزبان
نغمه مستشار نظامی
راضیه ایمانی
علیرضا بدیع
نغمه عزیزم
فاطمه حق وردیان
صالح دروند
رضا سیرجانی
مسلم فدایی
محسن اشتیاقی
سیامک بهرام پرور
محمود رضا نیکخواه
پریای نازنینم
آقا طیب
ترانه عزیز
آسمونی
جلیل صفر بیگی
جلیل آهنگر نژاد
خاکسترینه
سودابه مهیجی
میرزا قلمدون
سلبیناز
ابراهیم
حالا یک نفس عمیق
درد زندگی
وبلاگهای به روز شده
رضوان
علی ثابت قدم
صادق دارابی
مهدی جهاندار
رویای مینایی من
رضا عابدین زاده
شاعرانه
عشق و خلوت تنهایی شب
و عشق صدای فاصله هاست
مرا عهدیست با...
ساده دل
کاشکی شعر مرا میخواندی....
طوقی پرشکسته
پسرک دیوانه
مهدی شادکام
بانوی اردیبهشت
بانوی باران
ساحل آرامش
غزل بگو
شازده خانمی
تشویشهای همیشه
بگذار بگذریم
مصطفی- آب و شراب
الهه بانو
خاکسترینه
آب و شراب
دختری تنها

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::