الله اکبر...
خدا بزرگتر است ....
از چه؟ از که؟ چقدر؟ تا کی؟ چرا؟
...
üخدا بزرگتر از آن است که دوستم نداشته باشد....
حتی اگر دوستش نداشته باشم...
üخدا بزرگتر از آن است که فراموشم کند....
حتی وقتی فراموشش کرده ام
üخدا بزرگتر از آن است که برایم بد بخواهد...
حتی وقتی همین قدر گنه کار و سیاهم...
üخدا بزرگتر از آن است که به عاشقی یا شاد بودنهایم حسادت کند!
üخدا بزرگتر از آن است که خوشبختی را از من بگیرد...
–تو را نمیدانم !!!!!!-
üخدا بزرگتر از آن است که عشقش را از من دریغ کند....
– مگه اینکه خودم نخوام!-
üخدا بزرگتر از آن است که وقتی داد، پس بگیرد....
– مگر خود پسش دهم !-
üخدا بزرگتر از آن است که آنچه موجب آرامش من است در مسیر زندگی ام قرار ندهد...
– شاید من نمیفهمم که باعث آرامش من است... !-
üخدا بزرگتر از آن است که جز آنچه در داشتنش سعادت و تعالی نیست از من بگیرد...
– ام م م ... تعالی ام باش تا از آن من باشی... !-
üخدا بزرگتر از آن است که نخواهد من شاد باشم...
– «وقتی خودت سرت درد میکنه واسه عزا گرفت خدا چیکار کنه؟؟؟؟ هان؟... !!!!!»-
üخدا بزرگتر از آن است که نخواهد موفقیت و پیشرفت و خوشی مرا ...
- خودم هم که میخواهم... پس مشکل کجاست؟!-
üخدا بزرگتر از آن است که خودش را از من دریغ کند....
–«چو درد در تو نبند که را دوا بکند؟!!؟؟ ....»-
üخدا بزرگتر از آن است که آنچه بال پروازم است به من نبخشد....
- خوب اگه تو را بهم نمیده حتما واسم بال نیستی وبالی !!!!!! هان؟... :))
üخدا بزرگتر از آن است که فکرش را میکنم....
üخدا بزرگتر از آن است که در ذهن منست....
üخدا بزرگتر از آن است که برایم ساخته اند که برای خودم ساخته ام.....
üخدا بزرگتر از آن است که چیزی را از من بگیرد مگر آنکه به صلاحم باشد....
- «بابا جون من تو دیگه بزرگ شدی. عروسک دیگه اخه... برات واقعی اش را میخرم ! »....
... من به همان عروسک راضی ام... ولی!
üخدا بزرگتر از آن است که چیزی به من بدهد مگر آنکه در آن خیری باشد....
- جز آنکه شد دل و دین و دانش از دستم... بیا بگو که از عشق تو چه طرف بربستم !!!!!!
(((خدایاااااا خیر این آدم چیه تو زندگی من پس؟؟؟؟؟؟)))
üخدا بزرگتر از آن است که بخوانمش و جوابم ندهد...
- شاید جوابش اونی نیست که من میخوام... ولی جواب که هست... نیست... لبیک.............
üخدا بزرگتر از آن است که به او تکیه کنم و زیر دستم را خالی کند....
- یا من علیه معولی...................
üخدا بزرگتر از آن است که بدو امید ببندم و ناامیدم کند....
- به خودش ها... نه به نعمتهاش! حواسم جمع باشه!
üخدا بزرگتر از آن است که با بنده اش لجبازی کند ... !!!
- جدی جدی من فکر کردم کی هستم که فکر میکنم خدا داره باهام لجبازی میکنه !؟!؟؟؟؟ یادم باشه که یه فیل هیچوقت با مورچه مسابقه معرفت نمیده ! ....
(((خاطرم جمع باشد... مرا نخواهی خواست! )))
üخدا بزرگتر از آن است که بد مرا بخواهد !
- وقتی هرچی میگه جیزه! بازم دست برنمیدارم خوب دیگه چیکارم کنه ؟؟؟؟؟ ... آخ... امان از خواهش نفس....
üخدا بزرگتر از آن است که بخواهد مرا خرد کند!
- ام م م ... حتما تکبر و نازم زیاد بوده خردم کرده. خوب کرده بابا. خوب کرده... مردم چه گناهی کردن باید اینهمه غرور و منیت الهه ناز رو تحمل کنن؟ دستش هم درد نکنه !!!!!!!
üخدا بزرگتر از آن است که میفهمم ! که فکر میکنم میفهمم !!
- «این واسه اونایی که ادعای فهمشون تا عرشه ولی یه مثقال هم نمیفهمن! »
üخدا بزرگتر از آن است که انتظارش را دارم !
- اه! خیلی انتظارم پایینه ها... اصلا نمیفهمم باید ازش چی بخوام. جدی که کلاسم پایینه. انتظاراتم اصلا در حد شکوه و قدرت السلطان نیست... دو ساعت دستامو میارم بالا ... اشکامو میریزم روش... اونقوت از خدا تو رو میخوام !!!!
خاک بر سرم که اینقدر کم طلب میکنم!!!!
ظلمت نفسی... ظلمت نفسی... ظلمت نفسی....
üخدا بزرگتر از آن است که .....
سبحانه و تعالی عما یصفون....[انعام 100]
تعالی الله عما یقولون علوا کبیرا
تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً
فتعالى الله عما یصفون
*********************************
پا ورقی :
1- به نقل از قاصدک سوخته:
از امام صادق پرسیدند معنای الله اکبر چیست ؟
فرمود : یعنی الله اکبر من ان یوصف ( خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود . )
امام علی ( ع ) برای همین در خطبه اول نهج البلاغه می گه : ( فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَمَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ،وَمَنْ ثَنَّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، [وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أشَارَ إِلَیْهِ،] وَمَنْ أشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَمَنْ قَالَ: «فِیمَ» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَمَنْ قَالَ: «عَلاَمَ؟» فَقَدْ أَخْلَى مِنُهُ. کائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ، مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ، وَغَیْرُ کُلِّ شیءٍ لا بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَالاَْلةِ، )
(( آنکس که خداى را(به صفات ممکنات)توصیف کند وى را به چیزىمقرون دانسته،و آن کس که وى را مقرون به چیزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده،و هر کس تعدد در ذات او قائل شود،اجزائى براى او تصور کرده،و هر کس اجزائى براىاو قائل شود وى را نشناخته است. و کسى که او را نشناسد،به سوى او اشاره مىکند،و هر کس به سویش اشاره کند،برایش حدى تعیین کرده،و آن که او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،و آن کسکه بگوید خدا در کجا است؟وى را در ضمن چیزى تصور کرده،و هر کس بپرسد بر روىچه قرار دارد؟جائى را از او خالى دانسته،همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده،و وجودى است که سابقه عدم براى او نیست،با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد، ))
2- باید عرض کنم که من به هیچ عنوان نخواسته ام خدای را وصف کنم. یا توصیفی داشته باشم از بینهایت مطلق... که در توانم نیست. ادعای عرفان و فلسفه و شناخت و هیچ هم ندارم. اینها که خواندین تنها آیاتی بود که بین دو نماز بر من نازل شد... و اگر اینجا ننویسم کجا پس باید؟... شمایی که نیازی به آیات دل الهه ناز ندارید اینجا چه میکنید پس؟ ها؟
بروید با کتاب و جزوه و فلسفه و علمتان خوش باشید. الهه ناز را بگذارید بماند برای کسانی که دلشان از درد و غم لبریز است ... برای الهه ناز درد دل میگویند و اینجا جواب میشنوند... بگذارید بماند برای آنهایی که چون شما -مدعیان- خداشناس نیستند اما دوست دارند در تمام لحظات غم و شادی و حتی کوچکترین مشکلات زندگی شان با خدایشان سخن بگویند. بله! شما راست میگویید! ما به اندازه شما نیستیم! اصلا نمیدانیم عرفان چیست. خدا را بلد نیستیم تعریف کنیم. هیچ ادعایی هم نداریم. فقط سعی میکنیم در تمامی تپشهای حتی زمینی حتی کوچک و حقیر ذهن و دلمان شریک باشد.... میخواهیم حتی نمک آشمان را هم از او بخواهیم....
دعا یادتون نره... دعا کنید که بیاید...