سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهه ناز


ساعت 4:36 عصر دوشنبه 83/11/19

سلام
همه لحظه هاتون پر از شادی و شور و امید و توکل....
اول از همه یه خبر:
 همه کسایی که دوست دارند یه رولینگ کامل داشته باشند و حوصله درست کردنش را نداشتن – یا وقتش را- میتونند به اینجا سر بزنند.... اما توصیه میکنم اصلا نوشته هاشو نخونین،‌چون دست نوشته های یه دل تنهاست....
راستی! همه شما حق دارید هر لینکی که از قلم افتاده و شما دوست دارید توی این لیست باشه و از آپدیت شدنش خبردار بشید رو توی همون وبلاگ در بخش نظرخواهی ذکر کنید. حتما اضافه خواهد شد....
و اما بعد....
راستشو بخواهید من همیشه عمرم فقط متن ادبی نوشتم. ولی فکر میکنم اگه شما هم همه طرحهای وبلاگ میرزا قلمدون را بخونید مثل من میشوید که نشستم که مثل همیشه متن ادبی بنویسم ... منتها آنقدر کوتاه آمد که شد شبیه طرح...
به هر حال باز هم از اینکه طرحهای بسیار ضعیفی هستند عذر میخواهم…ولی مطئنم با نظرهای شما بهتر خواهد شد….
شاید هم دلم تنگ شده بود برایتان و فقط خواستم به روز شده باشم.... نمی‌دانم….
1-
در این قمار عشق میان تو و من
برنده  منم....
با آنکه باخته ام هستی ام را به خمار چشمانت....
...
2-
از عشق مرا مترسان
دل به تو ببازم ... برنده ام
تو اگر توانستی عاشقم کنی... تمام زندگی ام از آن تو
....
3-
ساقی کجاست...؟
بگو  «ادر کأسا و ناولها... » ....
که سرخوش و مستیم ....
به قهرش...
... 
4-
آهو خواندی مرا....
ناز آهو به آن  است که صیاد در پی اش می آید...
ببین چه سخت است وقتی به ناز بروی
و هر چه در پیچ جاده منتظر شوی .....کسی در پی ات  ناید....!!!
...

 5-
منتظرت هستم…
تا بازگردی و ببینی که رفته ام!
********************************
پاورقی:
تازگیها حرفهای نامربوط زیاد به گوشم میرسه....
به قول  رضا عابدین زاده : 
  اصلا به روزگار چه مربوط عاشقم؟
                         اصلا برای عشق سرم درد میکند....!
منتها اینجا بزم الهه نازه... برام حرمت داره... دلم نمیخواد اینجا حرف نامربوط زده بشه.... اما اگه کسی اونقدر حرفاش توی گلوش مونده که باید فریاد بزنه تا به گوش الهه ناز برسه میتونه بیاد اینجا .... چون من معتقدم : حرف را باید زد... درد را باید گفت... !
پارسی بلاگ یه خوبی داره اون هم اینه که میشه پیام خصوصی گذاشت... بنابراین دیگه حجت بر تمام آنهایی که میخواهند حرف بزنند تمام است...

تقریبا هم میدونم قضیه چیه ها ... ولی نمیدونم چرا جرات نداره رو در رو برخورد کنه با الهه ناز ؟ مثل ترسوها خودشو پشت هزارتا نقاب قایم کرده که چی رو ثابت کنه؟ هان؟ با آی دی های مختلف در مورد الهه ناز با شما ها حرف میزنه و هزارتا دروغ و تهمت تحویلتون میده، وبلاگ حک میکنه، یه مشت دروغ به خورد مردم میده ... که چی؟ این کارها یعنی چی؟؟؟
به قول مهدی نقی پور :
به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن
منافقی چه کنی؟مار باش یا ماهی
....
همین امروز گفته باشم... من ....کسانی را که با این فرد -یا گروه- دوست هستند، حرف میزنند، چت میکنند، پشتیبانش هستند و حتی فقط به حرفاش گوش میکنند... من آنها را
حلال نمیکنم.... و 
دیگر هم دوست ندارم مهمان بزم الهه ناز باشند...

...
تمام!


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:38 عصر دوشنبه 83/11/12

سلام

از لطف همه شما دوستای خوبم – که دوست دارید الهه ناز را و برایش دعا کردید-  ....
آن بار غم که خاطر ما خسته کرده بود... به برکت دعای شما از دل الهه ناز بر گرفت....
از همه تون ممنونم، متشکرم و  دوستتون دارم ... به اندازه یه دنیا....
و اما ... بعد از مدتها ... باز دستم به قلم رفت...
میدانم قابل قدمهای شما نیست اما باز هم میدانم اگر با شما تقسیمش کنم بهتر ازاینی که هست میتوانم سخن بگویم... پس هرجایش
می لنگد درستش را شما بگوید... باشد؟
 

*******************************

با هم راه افتادیم

شانه به شانه ... کوه به کوه...

دوستم داشت... لرزش صدایش می‌گفت....

دوستش داشت... دلم را می‌گویم....

درست نبود بگوید... از نگاهم می‌خواند...

نمی‌خواست بگویم...شعرش می‌گفت....

سر دو راهی بود... گاه جدایی بود؟!!؟

نگاهش در چشمانم ماند...

مهربان...

پر از محبت....

گرم...

آرام نالید: چرا چیزی نمی‌گوی... سکوت تا به کی؟....

گویی دنیا از آن من شد...

در آغوش فشردمش...

دلم برایش غزل خواند:

«دوستت دارم بسیار عزیز...

نمیدانی چقدر عاشقت هسـ...»

...

حرف عشق که پیش آمد....

اخمهایش در هم رفت...

دستانش را از دستانم بیرون کشید....

نگاهش ابری شد...

غرید:

«خدای من... تا چه حد گستاخ!

که هستی که ادعای عشق همچو منی داری!...»

..

....

......

آخ... غرورم هیچ...

دلم! ...  نمیدانی چه بد شکست....

...

نمیدانم... نمیخواست بشنود... ؟!

یا دوست داشت غرورم را شکسته ببیند....؟!!؟

نمی‌دانم....

...اما...

کاش می آمد و از دور تماشا میکرد....
چه سان شکسته غرورم .... شکسته دل!

********************************
پا ورقی – برای تو....- :

حالا میتوانم بهتر بگویم چیزی که در لحظه های آخر ناگفته ماند بین ما... یادت که نرفته؟
میخواستم بگویم:
عزیزم! گلم! ... دوست من! .. – هر چه هستی باش.... اما...-
اما مخواه چنان شود که خواندم برایت...
اگر میخواهی چیزی نگویم اینقدر چشمانت را در چشمانم مدوز !
عسل بانو طاقت این نگاه مهربان عاشق را ندارد...
... ندارد....
... بگذار در سکوت همراه هم باشیم و سر دو راهی جدا شویم....
... ها؟....
...
اما اگر شکسته خواهی غرورم را ... می‌گویمت:
باز هم بخوان برایم... :
«به آتش میکشم خانه ام را - که دوستش داری- ...
تنها مرا دوست بدار... من..... »
که نمی‌دانی از غروب شنبه تا به حال چند بار هجی‌اش کرده ام... ....
...
تمام!


¤ نویسنده: الهه ناز

نوشته های دیگران ( )

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
18
:: بازدید دیروز ::
10
:: کل بازدیدها ::
279428

:: درباره من ::

الهه ناز

الهه ناز
احساساتی... اهل شعر و عرفان... به دنبال معنویت و خوشبختی ... و عشق واقعی

:: لینک به وبلاگ ::

الهه ناز

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

سلطان الکتاب استاد خوش نویسی اصهفا .

:: آرشیو ::

دست نوشته ها
فروردین سال 1384
اردیبهشت سال 1384
خرداد سال 1384
تیر ماه سال 1384
مرداد سال 1384
شهریور در سال 1384
مهر ماه سال 1384
آبان سال 1384
دی ماه سال 1384
بهمن سال 1384
اسفند سال 1384
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
اسفند 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

عبدالرحیم سعیدی راد
احسان پرسا
نازنین نازنین
بانوی بی پنجره
الهه بانو
آیه های دلنشین
یکتای عزیزم
مژگان بانو
امیر مرزبان
نغمه مستشار نظامی
راضیه ایمانی
علیرضا بدیع
نغمه عزیزم
فاطمه حق وردیان
صالح دروند
رضا سیرجانی
مسلم فدایی
محسن اشتیاقی
سیامک بهرام پرور
محمود رضا نیکخواه
پریای نازنینم
آقا طیب
ترانه عزیز
آسمونی
جلیل صفر بیگی
جلیل آهنگر نژاد
خاکسترینه
سودابه مهیجی
میرزا قلمدون
سلبیناز
ابراهیم
حالا یک نفس عمیق
درد زندگی
وبلاگهای به روز شده
رضوان
علی ثابت قدم
صادق دارابی
مهدی جهاندار
رویای مینایی من
رضا عابدین زاده
شاعرانه
عشق و خلوت تنهایی شب
و عشق صدای فاصله هاست
مرا عهدیست با...
ساده دل
کاشکی شعر مرا میخواندی....
طوقی پرشکسته
پسرک دیوانه
مهدی شادکام
بانوی اردیبهشت
بانوی باران
ساحل آرامش
غزل بگو
شازده خانمی
تشویشهای همیشه
بگذار بگذریم
مصطفی- آب و شراب
الهه بانو
خاکسترینه
آب و شراب
دختری تنها

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::